کد مطلب:152387 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:194

شفای آقای احمد اکبری در بیمارستان با توسل به حضرت رقیه
حجة الاسلام آقای سید شهاب الدین حسینی قمی واعظ، مرقوم داشته اند كه: آقای احمد اكبری، مداح تهرانی، برای ایشان جریان شفا گرفتن و آغاز زندگی دوباره ی خود را كه از عنایات بی بی حضرت رقیه علیهاالسلام بود، این گونه تعریف كرده است:

به دردی مبتلا شده بودم كه اطبا ناامیدم كردند. خلاصه، كمیسیون پزشكی تشكیل دادند و بنا شد مرا عمل كنند. قبل از عمل، به من گفتند: ممكن است این عمل خوب باشد و ممكن است بد باشد. بالاخره عمل كردند و نتیجه ی مثبتی بعد از عمل حاصل نشد.

آنها مرا معاینه می كردند و سرانجام روزی به من گفتند: كه احتمال مردن تو حتمی است! وصیت كن و با زن و بچه ات دیدار و خداحافظی نما! من هم دست و پایم بسته بود و روی تخت افتاده بودم، به دنبال آنها فرستادم و همه آمدند. وصیت كردم و جریان را به آنها گفتم و با بچه ها دیدار و وداع كردم. از جمله، طفل كوچكی بغلی بود كه او را خم كردند و من صورتش را بوسیدم. همه گریان و افسرده از اطاق بیمارستان بیرون رفتند تا برای تحویل گرفتن جسد من و جریان مرگ و دفن و ناله آماده شوند.

با همان وضع دردناك، به حضرت رقیه علیهاالسلام متوسل شدم و اشعاری خواندم و ذكر توسلی داشتم. چند لحظه نگذشت كه دیدم دختر خانمی مثل ماه پاره، جلوی تخت من حاضر شد و مرا با اسم و شهرت صدا زد و فرمود: برخیز!

تعجب كردم. این كیست كه مرا می شناسد و اسمم را می داند؟ با خود گفتم: لابد


دختر یكی از هم اطاقیهای من است، كه برای احوالپرسی آمده است.

دوباره فرمود: پاشو! گفتم: نمی توانم، دست و پایم بسته است و حق حركت ندارم. فرمود: كجا دست و پای تو بسته است؟ بلند شو! نگاه كردم، دیدم دست و پایم باز است! فرمود: چرا بلند نمی شوی؟ گفتم: عمل كرده ام و نباید از جا حركت كنم.گفت: كجا را عمل كرده ای؟ ببینم.

نگاه كرم، دیدم اصلا اثری از عمل در بدن من نیست و جای عمل جوش خورده است، كأنه عملی واقع نشده است! تعجب كردم. پرسیدم شما كی هستید؟ فرمودند: مگر مرا صدا نكردی، و به من متوسل نشده بودی؟ و ناگهان از نظرم غایب شدند!

با سلامت كامل از تخت برخاستم و لباسم را پوشیدم و بیرون آمدم و جریان كرامت و عنایت بی بی را به همه گفتم. من هم در خیلی از منابر و مجالس این معجزه ی تكان دهنده را نقل كرده ام. [1] .


[1] ستاره ي درخشان شام ص 272.